از خویش بِه دور

طبقه بندی موضوعی

شاید علت خیلی از بی حوصلگی ها

يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۲:۱۷ ب.ظ

چند وقتیه که مسئله های مختلفی ذهنم رو هی درگیر میکنن
از بودن خیلی  از آدم های جدید تو زندگیم و از نبودن خیلی های دیگه
دلتنگی ها و بغض کردن های زیاد
بی حوصلگی و بی انگیزگی برای درس و دانشگاه و تموم کردنش
ترس از جدا شدن و دل کندن
ترس از یه آینده نامعلوم که حوصله ساختنش نیست
ترس از شنیدن حقیقت!
قایم شدن پشت نقاب های مختلف
همه و همه و خیلی چیز های دیگه باعث شده که این روز ها بی حوصله تر بشم
حتی نبودن کسی که بخوام راحت و بی پروا باهاش صحبت کنم راجب ترس هام و مشکلات و همه چیز...
مثلا ترسی که دیروز موقع بالا رفتن اتوبوس تو جونم افتاد

یا هیجان پایین اومدن از اون ارتفاع،پیاده!
یا اون لحظه که پاهام لیز خورد رو برف
یا موقعی که ماشین شیوا لیز میخورد روی برف ها و سخت کنترلش میکرد
ترس از نگرانی مامان
همه این ترس ها و خیلی ترس های دیگه که توی دلمه و گوشی برای شنیدنش نیست.

ولی هزارمرتبه شکر که دستی برای نوشتنش هست حداقل!

همه انگار انننقدر درگیر فرد بودن خودمون شدیم که فراموش شدن خیلی چیز ها
گاهی دلم کسی رو میخواست که نگرانم بشه و از این حرف ها و احساسات دخترونه...

ولی حالا دلم کسی رو میخواد که فقط بتونه منو خوب بشنوه و درک کنه ترس هام و احساساتم رو؛همش رو...بدون مسخره کردن و پوزخند زدن و ...کسی که گوش کنه و لذت ببرم از تعریف کردن و با هیجان تعریف کردن و تخلیه شدن!
از نبودن اینترنت خوشحالم!صرفا برای ترک خیلی عادت های بد
ولی از سکوت خیابون ها رنج میبرم
حس مردن رو داره واسم
سکوت کامل و عدم وجود حیات تو کوچه و خیابون اطراف
دلم خونمون رو میخواد و مریم پنجم دبستان رو با همون بیخیالی و خوشحالی و شجاع بودن ها
دلم اون موقعی از خودم رو میخواد که راحت با نبودن خیلی چیز ها کنار میومدم
بدون ترس از هیچی

همیشه آدم ها فکر میکنن که بزرگ ترین و بدترین اتفاقات فقط برای خودشون می افته و ترسی بالا تر از اون نیست!

ولی فکر میکنم اگه برای یک بار نترسی و بتونی مواجه بشی؛دیگه بعد اون همه چی خیلی اسون تر پذیرفته میشه،خیلی آسون تر.

پ.ن:البته احتمالا خیلی از ترس هامون ناشی از ترس از فراموش شدنه

اینکه نتونیم با کسی تماس بگیریم این حسو بهمون میده که اون ادم فراموشمون میکنه کم کم یا اینکه ارتباطمون با دنیای بیرون قطع بشه حس دور افتادگی و فراموش شدن رو تداعی میکنه انگار

بیشتر کار ها فقط برای فرار کردن از فراموش شدن هاست.

  • مریم

نظرات  (۳)

دقیقاً بخش زیادی از زندگیمون و اهدافمون، بخاطر ترس از فراموشیه! 

پاسخ:
اوهوم؛متاسفانه،به خاطر نیاز به اطرافیان و عدم استقلال هم هست البته:)

حتی نبودن کسی که بخوام راحت و بی پروا باهاش صحبت کنم راجب ترس هام و مشکلات و همه چیز...
مثلا ترسی که دیروز موقع بالا رفتن اتوبوس تو جونم افتاد

یا هیجان پایین اومدن از اون ارتفاع،پیاده!
یا اون لحظه که پاهام لیز خورد رو برف
یا موقعی که ماشین شیوا لیز میخورد روی برف ها و سخت کنترلش میکرد
ترس از نگرانی مامان
همه این ترس ها و خیلی ترس های دیگه که توی دلمه و گوشی برای شنیدنش نیست.

گاهی دلم کسی رو میخواست که نگرانم بشه و از این حرف ها و احساسات دخترونه...

ولی حالا دلم کسی رو میخواد که فقط بتونه منو خوب بشنوه و درک کنه ترس هام و احساساتم رو؛همش رو...بدون مسخره کردن و پوزخند زدن و ...کسی که گوش کنه و لذت ببرم از تعریف کردن و با هیجان تعریف کردن و تخلیه شدن!

 

---------

 

انقدر از ته دلتون نوشتین که آدم وقتی میخونه قشنگ دیگه نزدیک اینه که اشک تو چشماش حلقه بزنه.. نمیدونم چی بهتره بگم.. فقط امیدوارم اونایی که تنها هستن یه جوری.. از تنهایی در بیان..

آره واقعا..

خیلی وقتا هست که اتفاقا و حرفایی داری که کسی رو نداری بهش بزنی.. یا عکسایی میندازی که کسی نیست بهش نشون بدی..

یا خاطرات بامزه ای داری که کسی نیست براشون تعریف کنی.. حالا چه برسه به اینکه کسی باشه که دوست داشته بشنوه و ذوق و شوق داشته باشه براشون..

 

اینترنته از اونجایی که کار و زندگی مردم خیلی بشه وابسته هست بده قطع شدنش به نظر من ولی خب قبول دارم اون سر تو گوشی بودنهارو خیلی کمتر کرده.. :)

 

راستی منم 2-3 بار لیز خوردم.. بار آخر دیگه خوردم زمین قشنگ.. شب بود و دم یه پل عابر پیاده.. بعد از بلند شدن فقط به هر کسی اونجا بود بخصوص زن و بچه باهاش بود.. میگفتم مواظب باشین پایین پل کامل یخ زده و امان از یه زره شن و نمک و... :(

پاسخ:
ای بابا نمیخواستم ناراحت کنم کسی رو ک:(
منم امیدوارم یا از تنهایی دربیان یا بتونن رو خودشون کار کنن که نیاز به کسی نداشته باشن
من دوستام باهام بودن دستمو گرفتن که نخورم زمین وگرنه الان احتمالا دست و پام شکسته بود:)
ممنون که خوندین:)))

غصه نخور دیوونه.کی دیده که شب بمونه؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی