یک روز معمولی دیگه
به نام او...
امروز با محمد رفتم پیش مشاورش و فهمیدم خیلی بی حوصله تر از اونم که بخوام دوباره به کنکور فکر کنم...
واقعا این بی صبری از کجا میاد؟
همیشه دلم میخواست یه آدم صبور و قوی و محکم باشم که در مقابل مشکلات نلرزه و همه بتونن بهش تکیه کنن!
کاش بتونم یه مادر قوی باشم...
این چند روز هوا گرم بود و کسل کننده و منم مدام فیلم میبینم و کم کم چشم هام دارت اذیت میشن!
حرف های کمتری برای گفتن به دوست هام دارم و همه سرشون به کار خودشون گرمه و کسی احوال مارو نمیگیره!
امشب با مامان یکم از سیندرلا رو دیدیم...
مامان جزو قوی ترین ادم هایی بوده ک دیدم.کاش بتونم یکم شبیهش بشم.
فیلم جاده قدیمم دیدم و همچنین Ben is back رو.
- ۹۸/۰۵/۲۸
موفق باشی:)