حال همه ی ما...
مدت هاست که چیزی ننوشتم
مینویسم گوشه کنار ، ریز ریز...
یه فیلم دیدم امشب فقط برای اینکه خودم حال خودمو خوب کنم.
فیلم رو یکی از دوستام که تازه میخوام سعی کنم باهاش صمیمی شم بهم معرفی کرد.(این نزدیک شدن برای خودمه.)
راجب مرگ یه برادر که خواهر دوقلوش خیلی بهش وابسته بود و این ماجرا ها
دلم برای محمدرضا تنگ شده.
دیشب هم یه فیلم کمدی دیدم و یه سریال دو فصلی هم دیدم تو این مدت.
امتحانا هم نزدیکن و فشرده!حوصله ی درس نیست.مثل همیشه!
دیگه دارم عادت میکنم که وقتی کلاسم ندارم،تهران بمونم.
امشب بیرونم رفتیم و یکم مسخره بازی و خنده.
ولی خودم میدونم که چه خبره...!
دو تا عروسک جدید به اتاقم اضافه شده.
به چند تا از دوستام پیام دادم امروز.فقط برای خودم!
هیچ چیز دیگه شبیه قبل نیست.
حس میکنم توان و حوصله دیدن خیلی هارو ندارم
فریدون فروغی و فرهاد و محمد نوری گوش میدم این روزا راستی.
چن شب پیشم تولد یکی از بچه های دانشگاه بود.به لطف فیروزه با خیلی ها اشنا تر شدم.
بودن تو جمع بچه های دانشگاه اذیت کننده ترین محیط برامه ؛ ساکت میشم!
مثل همین حالا.
- ۹۸/۱۰/۱۲
پس تو مرحله ی همه به درک فقط حال خودم خوب باشه رسیدی...
خوب اگه از جمع خوشت نمیاد خودتو مجبور نکن برای بودن توی جمع