یک روز شلوغ
دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۱۶ ق.ظ
به نام او...
از صبح کیلینیک و مراجعان مختلف.
استراحت کوتاه و جزوه های محمدرضا
چرخ زدن با هانیه و غذا خوردن افراطی!
پیاده روی با مهسا و چهره های اذیت کننده دوراستخر!تمام تنم میلرزه وقتی میبینمشون!
فردا نهار خونه عمه و حس عجیب بودن اونجا.
کمی احساس های ناخوشایند تو خودم.
همین ها...
- ۹۸/۰۵/۲۱
نیم آخر منم :(