چهرازی عزیز
سه شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۳۶ ق.ظ
نه دروغ میگم
بخاطر من یک کاری بکن
از خودگذشتگی کن
بخاطر من داستانهای دیگهتو بهم بزن
بخاطر من هر کاری بکن دیگه
بمون... خب؟
داریم پیر میشیم مهتاب! نمیبینی؟
خسته شدم از حرف راست ! ما کی لم میدیم یه نفس آسوده بکشیم ؟
حرف راست سنگینه، بهم دروغ بگو
بهم بگو داشتی میمردی همهی این سالها برام
بگو همهی این سالها منتظر بودی برگردم؛ میمردی اگه برنمیگشتم
بگو بی من نمیشه،بگو اصلا چیزی رو نمیدیدی... بیمن مهتاب!
فدای سرت اگه حماقتی کردی. اصلا صداقت یعنی چی؟ بهم دروغ بگو بذار آسونتر بگذره...
دیالوگ های آسایشگاه
- ۹۸/۰۵/۰۱