شب های مشابه سال قبل
يكشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۸، ۰۴:۵۹ ق.ظ
به نام او
از اون شب هایی که کلی با مامان حرف زدم ؛ بود.
امروز صبح رسیدم خونه و نهار رو پیش مامان جون بودم با حضور مهمون های ناخوانده ی ناخوشایند!
بعدازظهر دنبال کار های تولد و شب تولدم بود با چند روز تاخیر و البته تولد مهسا.
پارسال،فردای امروز رسیده بودم تهران ک دیدم مامان اینا اونجان و جشن گرفته بودیم و بررسی مسائل علمی میکردم بعدش تنهایی در شب!
امشب ک اومدیم خونه،بابا و محمد خوابیدن و من و مامان تو اتاق نشستیم و حرف زدیم.از خودم،مشکلاتم،دغدغه هام
چقدر خوبه که هست و گوش میده و کمکم میکنه.
چقدر خوبه ک انقدر قویه...
راستی دلم برای خونه تنگ شده بود^^
- ۹۸/۰۴/۰۹