از خویش بِه دور

طبقه بندی موضوعی

همین جوری الکی!

پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۸، ۰۲:۱۳ ق.ظ

به نام او...

چند وقته که ذهنم جمع نمیشه و از پراکندگی رنج میبرم که هر چند اون هم عالمی داره واسه خودش!

امشب مهمون داشتم و امان امان اماااان!!

قبل اینکه مهمون های اکی بدن که میان؛ میخواستم برم سینما تنهایی و با این ترسم مقابله کنم ولی خب نشد!

این روزا که زودتر اومدم تهران و بیکارم؛خیلی فکر کردم به خیلی چیز ها!

خیلی جیزا خوندم خیلی چیزا گوش دادم

خیلی حس های یهویی درونم به وجود میاد!همون حس هایی که سعی میکردم نبینم و بعد خودشون میان جلوی چشمم و مجبورم که حسشون کنم و لمسشون کنم!یک جور مواجهه با ترس انگار!

فردا فیروزه میاد!هم خوشحالم وهم ناراحت!

بال مجسمه کادو تولد پارسالم شکست:(

دنیا عجیب تر شده...

  • مریم

نظرات  (۳)

ایشالله که بال فرشته امیدت نشکنه وگرنه از این بال ها هرچی دلت بخواد تو زندگی می شکنه. 

پاسخ:
اره البته:))
ولی کادو بود:(یادگاری بود:(

آخی...😓😓😓

حیف شد بال مجسمت

پاسخ:
خیلی:(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی